معرفی کتاب بهار
جلد اول از مجموعه چهارفصل
در ایرانی دوردست، در دورانی دورتر … دستهای توانای قدرتی عظیم در تهران از شبهقارهٔ هند تا دریای مدیترانه کشیده شده است. سرزمینهایی که در دنیای ما کشورهایی مستقل هستند، برای این ایران مقتدر ایالتهایی تحتالحمایه و وابسته هستند. این ایران مقتدر به هیچ کس در دنیا باج نمیدهد. تنها شرافتمندانه قرض خود بعد از تمام شدن نفت را به چین پس میدهد و آن هم خود مردم برعهده گرفتهاند که هر کدام از بدو تولد یک میلیون دلار به چین بدهکار باشند. کارت ملی که ما میشناسیم، تراشهای است که روی مخچهٔ آدمها نصب میشود و هم جلوی تقلبهای مالی و خورده شدن حق را میگیرد و هم به بهای کمکردن جزیی اندکی آزادی، به دولت اجازه میدهد از سلامت روانی مردم و جامعه محافظت کند و جلوی عرفشکنیهایی که کیان جامعه را تهدید میکنند بگیرد.
در این دنیای بهتر همهٔ مردم به رایگان میتوانند از خدمات مراقبانی مجرب و تحصیلکرده به عنوان پشتیبان شخصی خود استفاده کنند. از آن بهتر این که این خدمات اجباری است و همه باید حداقل هفتهای یک بار با پشتیبان خود حرف بزنند و فشارهای روحی و روانی خود را تخلیه کنند.
در این نسخهٔ خالی از تمام مشکلات دنیای ما، مردم مجبور نیستند هر روز ذهنشان را بابت انتخاب غذا و زحمت پختن آن مشغول کنند؛ دولت برای همه گلولههای مواد فرآوریشده در آزمایشگاههای برتر چین را فراهم کرده است که هم تمام مواد مورد نیاز بدن را در خود دارند، هم فقط کافی است در آب انداخته شوند تا قابل خوردن شوند و هم از همه مهمتر، مزههای بیشمار غذاهای سنتی و قدیمی را ندارند و ذهن را از چیزهای مهمتر منحرف نمیکنند.
از همهٔ اینها بهتر، کفیل است. هوش مصنوعی توانا و حساسی که از درون تراشههای روی مخچهٔ آدمها، مراقبت از آنها را از نزدیکترین فاصلهٔ ممکن برعهده دارد و هر گونه مشکل و مزاحمتی را به طور مستقیم به پلیس گزارش میدهد.
کاش این دنیا به همین کاملی و بینقصی بود… ولی در این دنیا هم ایران توانا، دشمنان فراوانی دارد… مثل ناتو که با بیشرمی تمام در امارات متحدهٔ عربی پایگاه نظامی تأسیس کرده و …
آیا عاطفه زهرا جواهری، قهرمان جوان ما در کتاب بهار، میتواند بر توطئههای دشمن و فریبهای اهریمنی عناصر خودفروخته غلبه کند و به آغوش گرم آموزههای دکتر رائفیپور باز گردد؟
بریدهای از کتاب
تازه آتی فهمید چه خبر است. از خیل آدمهایی که در خیابان مشغول رفتوآمد بودند، خیلیها اعضای مصنوعی داشتند. بیشتر اعضای مصنوعی دست و پا بودند. دستها و پاهایی بزرگ و سنگین که هیکلهای بیشتر لاغر و نحیف آدمها زیر بار آنها خم شده بود. بعضیها روی صورتشان فیلتر هوا داشتند که داخل پوست صورت فرو رفته بود.
سعد که خط نگاه آتی را دیده بود گفت: «کارگرهای صنایع و بندرن. بیشتر موقعیتهای شغلی پتروشیمی اینطوریه که باید دست یا پا یا دستوپای مصنوعی داشته باشی. این هم دلیلش اینه که ماشینهای سنگین و صنعتی و کلی چیز دیگه جنس تحریمی حساب میشن و هیچکس نمیتونه بیاره. قبلاترها حتی خط تولید رو هم قاچاقی میآوردن؛ ولی الان جنسهای تحریمی اصلی هیچکدوم توی ایران و مستعمرهها حتی روشن نمیشن.»
درست وسط میدان دید آتی، کفیل شروع به پخش گزارشی در مورد تحریمهای ظالمانه کرد و آتی لحظاتی از صدای موسیقی برنامه کر شد. به زحمت کنترل چشم و گوش خودش را در دست گرفت و کفیل را عقب راند تا بتواند حرف بزند.
آتی که لحظههای اخیر را با عینکش به سعد زل زده بود، نتوانست جلوی خودش را بگیرد و توضیحهای سعد را قطع کرد: «یعنی چی؟ اینا که آدمن! جای چی رو میگیرن؟»
سعد از بین دندانهایش گفت: «هر کاری که دستگاهش رو نخوان به ایران بدن. قسمتهای مصنوعی بدنشون رو به هم میچسبونن و دیگ کراکینگ قدیمی رو راه میاندازن. دیگه نمیشه با دست آدم با دستگاههای قدیمی کار کرد. برای همین میرن کلینیک دست یا پای خودشون رو قطع میکنن، به جاش…»
اطلاعات کتاب
- نام کتاب: بهار
- شماره جلد: ۱
- مجموعه: چهارفصل
- نویسنده: احمد رضایی
- سال انتشار کتاب: ۲۰۲۲
- زبان اصلی کتاب: فارسی
- شابک کتاب الکترونیک: 9783986350062
- شابک کتاب صوتی: 9783986350079