پینویسهای قسمت سوم «ابرقدرت ریاکار» نوشتهی میشائیل لودرس که در پادکست بیبلیوکست منتشر شده است و میتوانید آن را از اینجا بشنوید:
1- «میزان نفوذ شخص او افسانهای بود. نام لیپمن میتوانست تقریبا هر دری را باز کند. بارها موفق شد مسیر گفتمان سیاسی در ایالات متحده را تغییر دهد؛ رؤسای جمهور، سیاستمدارها و افکار عمومی علاقهمند به سیاست گوش به حرف او داشتند… او بیشترین نقش را در تنظیم اصول چهارده گانهی ویلسون ایفا کرد، برای بسیاری از رؤسای جمهور سخنرانیهای سیاسیشان را مینوشت و به کندی و جانسون مشاوره میداد.»
والتر اوچ و سیلیا گراوپه: لیپمن فراموش شده – سیاست، پروپاگاندا و قدرت. مقدمهی نسخهی آلمانی از والتر لیپمن: افکار عمومی. چگونه به وجود آمده و چگونه تحریف میشوند، فرانکفورت آم ماین ۲۰۱۸، از ص. ۹. اوچ و گراوپه در این کتاب روایتی تأثیرگذار و خواندنی از زندگی و آثار لیپمن ارائه میدهند.
Walter Ötsch und Silja Graupe: Der vergessene Lippmann – Politik, Propaganda und Macht. Einführung zur deutschen Ausgabe von Walter Lippmann: Die öffentliche Meinung. Wie sie entsteht und manipuliert wird, Frankfurt am Main 2018, S. 9 f.
–
2- «شکی نیست که سازگاری بشر با محیط پیرامونش در سطح زندگی اجتماعی به واسطهی داستانها رخ میدهد. منظورم از داستان دروغ نیست. برداشت من از داستان تصویری از محیط پیرامون است که انسان کم و بیش خود خلق میکند… چرا که محیط واقعی به صورت کلی زیاده از حد بزرگ، پیچیده و متغیر است برای آن که مستقیما درک شود.»
لیپمن، همان، ص. ۶۴
–
3- ولی جهان، آنگونه که هست و جهان، آنگونه که ما میبینیم، میتوانند «به کل در تضاد با یکدیگر باشند»
همان، ص. ۵۶
–
4- «هر آنچه بشر میکند» مبنایش «نه بر دانش بیواسطه و مطمئن…، بلکه بر آن تصاویری قرار دارد که یا او خود برای خویش خلق کرده یا به او ارائه دادهاند.»
همان، ص. ۷۲
–
5- چگونه «یک ارادهی ملی، یک روح جمعی، یک هدف اجتماعی یا هر آنچه که آن را بنامیم ساخته میشود؟»
همان، ص. ۷۶
–
6- «چرا که نمایش مشاجرهای در المپ اگرچه سرگرم کننده است، تأثیری تفرقه افکن نیز دارد.»
همان، ص. ۲۲۳
–
7- «نتیجهگیری من این است که افکار عمومی باید وقتی برای مطبوعات برنامهریزی شوند که قرار است معقول باشند…»
همان، ص. ۷۷
–
8- «هدایت آگاهانه و هوشمندانهی عادات اجتماعی و افکار تودهها عنصری مهم در جامعهای دمکراتیک است. کسی که ساز و کارهای نادیدنی جامعه را هدایت میکند، حکومتی نامرئی میسازد که قدرت حقیقی حاکم بر کشور ماست.»
ادوارد برنایز: پروپاگاندا، نیویورک ۲۰۰۵، ص. ۳۷
Edward Bernays: Propaganda, New York 2005, S. 37
–
9- از جمله «اندیشکده»های پرشمار. این آخریها، چنان که در یکی از خبرنامههای MPS در سال ۱۹۹۱ آمده، بیش از هر چیز «عهدهدار پروپاگاندا هستند و هدفشان حفظ منافع است، حمایت از اقدامات سیاسی که به سود ایدههای لیبرال یک بازار آزاد هستند»
نقل قول از اوچ/گراوپه، در: لیپمن، همان، ص. ۳۵۰
–
10- «یک نامزد ریاست جمهوری شاید به خاطر محبوبیتش در میان عموم معرفی شود. ولی در نهایت کاملا ممکن است که دربارهی سرنوشتش نیم دو جین مردانی تصمیم بگیرند که دور میزی در اتاق هتلی نشستهاند.»
برنایز، همان، ص. ۶۰
–
11- «گروههای کوچک این توانایی را دارند که هر طور بخواهند تعیین کنند که بقیهی ما چه فکری میکنیم.»
همان، ص. ۵۷
–
12- «اگر بتوان رهبران را تحت تأثیر قرار داد، با یا بدون همکاری آگاهانهشان، آن وقت میتوان به صورت خودکار گروههایی را کنترل کرد که آنها رهبری میکنند… چرا که انسان موجودی اجتماعی است، در گله احساس راحتی میکند…»
همان، ص. ۷۳
–
13- «خوشبختانه سیاستمدار مصمم و نابغه توانایی آن را دارد که ارادهی مردم را شکل داده و تحت تأثیر قرار دهد، با استفاده از پروپاگاندا.»
همان، ص. ۱۰۹
–
14- «آنچه نیاز داریم یک رهبری (سیاسی) است که به صورت دمکراتیک از سوی اقلیتی هوشمند به قدرت رسیده و میداند چگونه تودهها نظم گرفته و هدایت میشوند.»
همان، ص. ۱۲۷