پینویسهای قسمت پنجم «امپراتوری USA» نوشتهی دانیله گانزر که در پادکست بیبلیوکست منتشر شده است و میتوانید آن را از اینجا بشنوید:
۶۵. قشر ضعیف و متوسط اگر چه نسبت به قشر ابرثروتمند در اکثریت است، احساس ناتوانی میکند. از آنجا که این قشر در مقایسه با ابرثروتمندان تحصیلات و انسجام خیلی کمتری دارند، موفق نمیشوند وضعیت بغرنج خود را بیان کرده و از طریق اصلاحات سیاسی بهبود بخشند. نوام چامسکی خاطرنشان میکند: «پروپاگاندایی شدیداً مؤثر لازم است برای آنکه انسانها در مواجهه با چنین واقعیتی منفعل باقی بمانند.»
نوام چامسکی: مرثیه (اولشتاین ۲۰۱۹)، ص.۹۱
Noam Chomsky: Requiem (Ullstein 2019), S. 91.
۶۶. کریس هجز، خبرنگار آمریکایی نقد میکند: «از دید ابرثروتمندان هیچچیز ارزش ذاتی ندارد. انسانها، نهادهای اجتماعی و طبیعت، کالاهایی هستند که برای نفع شخصی سلاخی میشوند – تا آنکه به پایان رسیده یا فرو بپاشند.»
کریس هجز: جنون میلیاردرها. روبیکون، ۱۰ نوامبر ۲۰۱۸
Chris Hedges: Der Wahnsinn der Milliardäre. Rubikon, 10. November 2018.
۶۷. تحرک اجتماعی امروزه در ایالات متحده به میزان قابل توجهی کمتر از اروپا است. هرکس که در ایالات متحده در خانوادهای فقیر متولد شده باشد، به احتمال زیاد فقیر باقی خواهد ماند. داستان ترقی یک ظرفشوی ساده به یک میلیونر را دیگر تنها میتواند در سینما یا نتفلیکس تماشا کند.
نوام چامسکی: مرثیه (اولشتاین ۲۰۱۹)، ص.۱۱
Noam Chomsky: Requiem (Ullstein 2019), S. 11.
۶۸. در سال ۲۰۱۶ نویه تسوریشر تسایتونگ در گزارشی نوشت: «وضع طبقهی متوسط در آمریکا بد است. تازگی این حتی در مورد سفیدپوستان تحصیلکرده نیز صدق میکند. ثروت مدام بیشتر و بیشتر در دستان یک طبقهی مرفه کوچک متمرکز میشود.» صعود به این قشر مرفه برای بسیاری دیگر ممکن نیست. حتی مردان و زنان تحصیل کرده نیز «ناگهان باید با این حقیقت روبرو شوند که فرمول آمریکایی، که بر اساس آن هر کس سخت تلاش کند، موفق خواهد شد، دیگر حاکم نیست.»
آندرئاس مینک: در انتهای همهی رؤیاها. نویه تسوریشر تسایتونگ یکشنبهها، ۴ سپتامبر ۲۰۱۶
Andreas Mink: Am Ende aller Träume. NZZ am Sonntag, 4. September 2016.
۶۹. لوئیس براندایس، قاضی دیوان عالی ایالات متحده، زمانی خردمندانه گفته بود: «در این کشور میتوانیم یک دمکراسی یا ثروتی هنگفت، متمرکز در دستان عدهای معدود داشته باشیم، اما نه هر دو.»
مارتین گیلنز: فراوانی و نفوذ. نابرابری اقتصادی و قدرت سیاسی در آمریکا. (انتشارات دانشگاه پرینستون ۲۰۱۴) مقدمه
Martin Gilens: Affluence and Influence. Economic Inequality and Political Power in America. (Princeton University Press 2014) Introduction.
۷۰. کارتر توضیح میدهد: «صاحبمنصبان فعلی، هم دمکرات و هم جمهوریخواه، این جریان بیپایان پول را امتیازی بزرگ برای خود میدانند. کسی که در کنگره است میتواند اثرگذاری خود را به قیمتی گزاف بفروشد.» کارتر با تأسف ادامه میدهد: «ما حالا به جای دمکراسی به یک الیگارشی تبدیل شدهایم. و من معتقدم این بزرگترین لطمه به اصول و معیارهای اخلاقی نظام سیاسی آمریکایی بوده که من تا به حال در عمر خود دیدهام.»
جیمی کارتر در پاسخ به این سؤال که آیا امروز میتوانست رئیس جمهور باشد: «اصلا و ابدا». اپرا وینفری نتورک (OWN)، ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۵. همچنین: اریک زوسه: جیمی کارتر به درستی میگوید که ایالات متحده دیگر یک دمکراسی نیست. هافپست، ۳ آگوست ۲۰۱۵
Jimmy Carter on whether he could be president today: »Absolutely not». Oprah Winfrey Network (OWN), 22. September 2015. Sowie: Eric Zuesse: Jimmy Carter Is Correct That the US is no Longer a Democracy. Huffpost, 3. August 2015.
۷۱. لی دراتمن، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی و مدرس دانشگاه جانز هاپکینز توضیح میدهد: «بزرگترین شرکتها گاه بیش از ۱۰۰ لابیگر استخدام میکنند که به آنها این امکان را میدهند که همیشه و همه جا حاضر باشند.» شرکتها سالیانه بیش از ۲.۶ میلیارد دلار به عنوان مخارج لابیگری اعلام میکنند. «به ازای هر یک دلاری که اتحادیهها و گروههای عام المنفعه به دست میاورند، شرکتهای بزرگ و انجمنهایشان امروزه ۳۴ دلار هزینه میکنند.»
لی دراتمن: چگونه لابیگرهای شرکتها دمکراسی آمریکایی را فتح کردند. آتلانتیک، ۲۰ آوریل ۲۰۱۵
Lee Drutman: How Corporate Lobbyists Conquered American Democracy. The Atlantic, 20. April 2015.
۷۲. در جریان یکی از جلسات کمیسیون کنترل و اصلاحات کنگره در واشنگتن الکساندریا اوکازیو کورتز انتقاد کرد: «ما سیستمی داریم که اساساً خراب است.» هرکس که بخواهد رئیسجمهور شود، میتواند هزینههای کارزار انتخاباتی خود را با حمایت شرکتهای نفتی و صنایع داروسازی تأمین کرده و سپس، به محض ورود به کاخ سفید، قوانین را باب میل صنایع نفتی و داروسازی تغییر دهد. از این رو ایالات متحده در دستان کنسرنها و صاحبانشان، یعنی ابرثروتمندان است.
کارولین وُلشید: الکساندریا اوکازیو کورتز: «ما سیستمی داریم که اساساً خراب است.» فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ، ۸ فوریه ۲۰۱۹
Carolin Wollschied: Alexandria Ocasio-Cortez: »Wir haben ein System, das grundlegend kaputt ist.« Frankfurter Allgemeine Zeitung, 8. Februar 2019.
۷۳. بنا بر اظهارات روبینی: «در واقع در یک دمکراسی باید این اصل حاکم باشد: هر شهروند صاحب حق رأی، یک رأی.» ولی قدرت ابرثروتمندان در ایالات متحده کار را به آنجا رسانده که حالا آنها افسار قدرت را در دست داشته و با استفاده از لابیها و نمایندگانشان در پارلمان قانونگذاری را مطابق میل خود هدایت میکنند. این اقتصاددان تند و تیز انتقاد کرد: «اگر آدم به این فکر کند، به این نتیجه میرسد که ایالات متحده حالا یک سیستم فساد قانونی دارد. آنهایی که پول زیاد دارند تأثیر بیشتری از کسانی دارند که پولشان کم است. ما در ایالات متحده یک دمکراسی واقعی نداریم، این یک پلوتوکراسی است.»
یوتیوب: داووس ۲۰۱۵: نوریل روبینی میگوید نابرابری درآمد پلوتوکراسی آمریکایی را به وجود میآورد، ۲۱ ژانویه ۲۰۱۵
YouTube: Davos 2015: Nouriel Roubini says Income Inequality Creates U.S. Plutocracy, 21. Januar 2015.
۷۴. در رابطه با هر موضوع گیلنز و پیج میتوانستند نشان دهند که اکثریت جامعهی آمریکا با آن موافق یا مخالف بودند. مضاف بر این محققان تنها از نظرسنجیهایی استفاده کردند که در آنها میزان درآمد شخص شرکت کننده نیز ثبت شده بود، یعنی طبقهی اجتماعیاش. آنها این اطلاعات را با تصمیمات واقعی سیاستمداران آمریکایی مقایسه کرده و دریافتند که تصمیمات سیاستمداران به هیچ عنوان با خواستههای تودهی مردم مطابقت نداشته و مطالبات قشر ضعیف و طبقهی متوسط نادیده گرفته شده بود.
تحقیق: ایالات متحده یک الیگارشی است، نه یک دمکراسی. بیبیسی نیوز، ۱۷ آوریل ۲۰۱۴
Study: US is an oligarchy, not a democracy. BBC News, 17. April 2014.
۷۵. چنان که گیلنز و پیج میگویند: «تحقیقات ما به این نتیجه رسید که اکثریت آمریکاییها تأثیر اندکی بر تصمیماتی دارند که حکومت ما اتخاذ میکند. ما آمریکاییها بسیاری از آن ویژگیهایی را داریم که شاخصههای یک سیستم دمکراتیک هستند، مانند انتخابات منظم، آزادی بیان و تجمع، و حق رأی گسترده. ولی ما گمان میکنیم که وقتی سیاست زیر سلطهی سازمانهای اقتصادی قدرتمند و گروه کوچکی افراد بسیار ثروتمند قرار گرفت، ادعای دمکراسی بودن آمریکا حقیقتاً در خطر است.»
مارتین گیلنز و بنجامین پیج: آزمون نظریههای سیاست آمریکا. نخبگان، گروههای ذینفع و شهروندان. منتشر شده در: دیدگاههایی دربارهی سیاست، جلد ۱۲، شمارهی ۳، سپتامبر ۲۰۱۴، ص.۵۶۴ تا ۵۸۱. بهخصوص ن.ک. ص.۵۷۵، ۵۷۶ و ۵۷۷. همچنین ن.ک.: مارتین گیلنز: فراوانی و نفوذ. نابرابری اقتصادی و قدرت سیاسی در آمریکا (انتشارات دانشگاه پرینستون ۲۰۱۴)
Martin Gilens und Benjamin Page: Testing Theories of American Politics. Elites, Interest Groups, and Citizens. Publiziert in: Perspectives on Politics, Volume 12, Issue 3, September 2014, S. 564 – 581. Siehe vor allem S. 575, 576 und 577. Siehe auch: Martin Gilens: Affluence and Influence. Economic Inequality and Political Power in America (Princeton University Press 2014).
۷۶. اریک زوسه، مورخ آمریکایی، صراحتاً از تبدیل ایالات متحده به یک الیگارشی متأسف است و شدیدا از این تحول انتقاد میکند. او در مجلهی کوچک کانترپانچ میگوید: «دمکراسی آمریکایی تنها یک فریب و کلاهبرداری است، هر قدر هم که الیگارشهایی که بر کشور ما حکومت و رسانهها را کنترل میکنند خلاف این را ادعا کنند. به عبارت دیگر ایالات متحده درواقع بسیار شبیه روسیه یا بسیاری دیگر ٬دمکراسیهای گزینشی٬ مبهم است. قبلاً اینطور نبودیم، ولی حالا ما یک الیگارشی هستیم.»
اریک زوسه: تناقضات رأیدهندگان آمریکایی. کانترپانچ، ۱۵ آوریل ۲۰۱۴
Eric Zuesse: The Contradictions of the American Electorate. Counterpunch, 15. April 2014.
۷۷. اکهارت توله، نویسندهی پرفروش آلمانی ساکن کانادا میگوید: «نیازهای اساسی همهی مردم کرهی زمین به خوراک، آب، سرپناه و لباس میتوانست برآورده شود، اگر این اشتیاق دیوانهوار و آزمندانه به بیشتر، این طمع ایگو چنین توزیع نامتوازن منابع را به بار نمیآورد.» برای دستیابی به صلح در جهان ناگزیر باید، چنان که توله میگوید، با هوشیاری بر هویتسازی انسانها بر اساس ایگوی خویش و بر طمعشان غلبه کرد.
اکهارت توله: یک زمین جدید (آرکانا ۲۰۰۵)، ص.۵۷
Eckhart Tolle: Eine neue Erde (Arkana 2005), S. 57.