پینویسهای قسمت دوازدهم «امپراتوری USA» نوشتهی دانیله گانزر که در پادکست بیبلیوکست منتشر شده است و میتوانید آن را از اینجا بشنوید:
۱۶۴. بلافاصله پس از آغاز جنگ نیروی دریایی بریتانیا محاصرهی خود را در آگوست 1914 برقرار کرد و آلمان را به ورطهی قحطی انداخت که ۷۰۰۰۰۰ قربانی گرفت و تا ژوئن ۱۹۱۹ نیز حفظ شد. وینستون چرچیل، لرد یکم دریابدی بریتانیا، با این محاصره در پی «خفه کردن اقتصادی» آلمان بود. آلمان برای نشان دادن واکنش قریب به شش ماه زمان نیاز داشت، و این واکنش از فوریه ۱۹۱۵ و با به کارگیری زیردریاییهای آلمان شکل گرفت، که کشتیهای بریتانیایی را غرق کرده و با این کار تلاش میکردند محاصره را بشکنند.
گرد شولتسه-رونهوف: ۱۹۳۹. جنگی که پدران بسیار داشت (انتشارات لاو ۲۰۱۸)، ص.۸۰
Gerd Schultze-Rhonhof: 1939. Der Krieg, der viele Väter hatte (Lau Verlag 2018), S. 80.
۱۶۵. رئیس جمهور ایالات متحده وودرو ویلسون بلافاصله پس از غرق شدن لوسیتانیا از سوی سرویس مخفی خود از این حقیقت باخبر شد. طبق فهرست بارگیری 1248 صندوق حاوی نارنجک ۷.۵ سانتیمتری، 492۷ صندوق حاوی فشنگ مسلسل دستی و ۲۰۰۰ صندوق حاوی مهمات دیگر سلاحهای آتشین دستی در کشتی وجود داشت. ولی چنان که اشپیگل گزارش میکند «ویلسون مصمم بود که حقیقت را پنهان کند». فهرست بارگیری در یک آرشیو محرمانه ناپدید شد و «صورت جلسهی شهادت ملوانان و مسافران جان به در برده نیز از میان رفت».
ماجرای لوسیتانیا: تجارت کثیف. اشپیگل، ۳۰ اکتبر ۱۹۷۲
Lusitania-Affäre: Schmutziges Geschäft. Der Spiegel, 30. Oktober 1972.
۱۶۶. وزیر امور خارجهی ایالات متحده، ویلیام برایان معتقد بود که آمریکاییها اساساً باید از منطقهی جنگی دور بمانند، چرا که در غیر این صورت خطر کشته شدنشان وجود داشت. به گفتهی برایان آلمان این حق را داشت که از رسیدن ملزومات جنگی به دشمنانش جلوگیری کند. چهار روز پیش از واقعه وزیر امور خارجهی ایالات متحده برایان به رئیس جمهور ویلسون یادآوری کرده بود که لوسیتانیا یک کشتی ترابری مهمات استتار شده است. برایان از رئیس جمهور خواسته بود که به شهروندان ایالات متحده هشدار دهد. ولی ویلسون این خواسته را نپذیرفته بود.
منصور خان: تاریخ سری جنگهای آمریکا (گرابرت ۲۰۰۳)، ص.۱۲۶
Mansur Khan: Die geheime Geschichte der amerikanischen Kriege (Grabert 2003), S. 126.
۱۶۷. هنگامی که وزیر امور خارجهی بریتانیا پیش از حادثهی لوسیتانیا از هاوس پرسید: «آمریکا چه خواهد کرد اگر آلمانیها یک کشتی مسافربری حامل توریستهای آمریکایی را غرق کنند؟» هاوس پاسخ داد: «این اقدام ما را وارد جنگ خواهد کرد.»
ماجرای لوسیتانیا: تجارت کثیف. اشپیگل، ۳۰ اکتبر ۱۹۷۲
Lusitania-Affäre: Schmutziges Geschäft. Der Spiegel, 30. Oktober 1972.
۱۶۸. خبرنگار بریتانیایی نیکولاس تومالین که مستندی در این باره برای بیبیسی و آ.اِر.دِ تهیه کرده، معتقد است که لوسیتانیا از سوی دریابدی بریتانیا وینستون چرچیل به عمد برابر لولههای اژدر زیردریاییهای آلمانی هدایت شده تا دشمن را به واکنشی تحریک کرده و پای ایالات متحده را به پشتیبانی لندن به جنگ بکشد. به عقیدهی سرلشکر بوندسور گرد شولتزه-رونهوف نیز غرق شدن لوسیتانیا «به وضوح حرکتی حساب شده از سوی لرد یکم دریابدی بریتانیا بود با هدف جلب حمایت مردم آمریکا از ورود به جنگ به پشتیبانی انگلستان.»
چه کسی لوسیتانیا را غرق کرد؟ فیلم مستند از نیکولاس تومالین، شبکهی ۲ بیبیسی، ۲۲ اکتبر ۱۹۷۲. به آلمانی: مورد لوسیتانیا. غرق یک کشتی در دادگاه. آ.اِر.دِ، ۹ سپتامبر ۱۹۷۴. همچنین: گرد شولتسه-رونهوف: ۱۹۳۹. جنگی که پدران بسیار داشت (انتشارات لاو ۲۰۱۸)، ص.۸۱
Who Sank the Lusitania? Dokumentarfilm von Nicholas Tomalin, BBC 2, 22. Oktober 1972. Auf Deutsch: Der Fall Lusitania. Eine Schiffsversenkung vor Gericht. ARD, 9. September 1974. Sowie: Gerd Schultze-Rhonhof: 1939. Der Krieg, der viele Väter hatte (Lau Verlag 2018), S. 81.
۱۶۹. از این رو در۲3 آوریل 1915 سفارت آلمان در واشنگتن از طریق آگهیهای روزنامههای آمریکایی دربارهی استفاده از همهی کشتیهای بخار اقیانوس اطلس هشدار داد: «توجه! به مسافرانی که قصد سفر به آن سوی اقیانوس اطلس دارند یادآور میشود که آلمان و متحدانش با بریتانیا و متحدانش در جنگ به سر میبرند؛ که حوزهی جنگ آبهای اطراف جزایر بریتانیا را نیز شامل میشود؛ که وفق اعلام رسمی دولت امپراتوری آلمان تمامی کشتیهایی که پرچم بریتانیا یا یکی از متحدانش را برافراشته باشند در این آبها در معرض خطر انهدام هستند و مسافرانی که در منطقهی جنگی سوار بر کشتیهای بریتانیای کبیر یا متحدانش سفر میکنند، با مسئولیت خویش دست به این اقدام میزنند.»
اریک سادر: آراِماِس لوسیتانیا. کشتی و سابقهاش (استاوت ۲۰۰۹)، ص.۶۶
Eric Sauder: RMS Lusitania. The Ship and Her Record (Stout 2009), S. 66.
۱۷۰. در محافل عمومی رئیس جمهور ویلسون همچنان تأکید میکرد که آمریکا بیطرف است و هیچ سربازی به خاک اروپا نخواهد فرستاد. با این کار او حمایت رأیدهندگان را به دست آورد. در مبارزات انتخاباتی آمریکا دمکراتها برای ویلسون با شعار «او ما را از جنگ دور نگه داشت!» تبلیغ میکردند. جامعه در رئیس جمهور ویلسون به اشتباه ضامنی برای صلح میدید. به این ترتیب ویلسون در ۷ نوامبر ۱۹۱۶ بار دیگر انتخاب شد و دور دومی از زمامداری در کاخ سفید را آغاز کرد.
والتر میلیس: جادهی رسیدن به جنگ – آمریکا ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ (ریورساید پرس ۱۹۳۵)، ص.۱۸۷
Walter Millis: Road to War – America 1914 – 1917 (Riverside Press 1935), S. 187.
۱۷۱. رئیس جمهوری آمریکا تصریح کرد، این او نیست که به دنبال جنگ است، بلکه این جنگ از سوی آلمان به آمریکا تحمیل میشود. ویلسون در ادامه گفت: «امید است کنگره رسماً وضعیت جنگیای که بر ما تحمیل شده است را بپذیرد. وحشتناک است که این مردم بزرگ و صلحطلب را به جنگ رهبری کنیم. اما حق ارزشمندتر از صلح است.»
رولف اشتاینینگر: جنگ بزرگ ۱۹۱۴-۱۹۱۸ در ۹۲ فصل (انتشارات لاو ۲۰۱۶)
Rolf Steininger: Der große Krieg 1914 – 1918 in 92 Kapiteln (Lau Verlag 2016).
۱۷۲. شش سناتور مخالف جنگ بودند، از جمله باب لافولت جمهوریخواه از ایالت ویسکانسین، که هوشمندانه خواستار انجام یک همهپرسی فوری درخصوص جنگ یا صلح شد. همهپرسیای که وی خوشبینانه پیشبینی میکرد در آن مردم آمریکا ۱۰ به ۱ علیه جنگ با آلمان رأی دهند. چنان که لافولت به سنا اعلام کرد ۱۵۰۰۰ نامه وتلگراف از 44 ایالت آمریکا دریافت کرده بود که بیش از 90% تمایلی به شرکت در جنگ اروپا نداشتند. رسانههای ایالات متحده در پی این اظهارات سناتور لافولت را با برچسب «گوش به فرمان قیصر» بدنام کردند. همهپرسی مطالبه شده از سوی او هرگز برگزار نشد، چرا که در ایالات متحده مردم اجازه ندارند دربارهی شروع یک جنگ اظهار نظر کنند.
ولفگانگ افنبرگر و ویلی ویمر: بازگشت قماربازان (انتشارات تسایتگایست ۲۰۱۴)، ص.۳۰۴
Wolfgang Effenberger und Willy Wimmer: Wiederkehr der Hasardeure (Verlag Zeitgeist 2014), S.304.
۱۷۳. پارلمان فرانسه از ورود ایالات متحده به جنگ در حمایت از کشورهای عضو تفاهم مثلث مسرور بود و این تصمیم را به عنوان «بزرگترین عمل از زمان لغو بردهداری» ستود. لوید جرج، نخستوزیر بریتانیا نیز از تصمیم آمریکا برای جنگ با آلمان تمجید کرد چرا که به ادعای او این کشور «خونخوارترین دشمنی است که تا به حال آزادی را تهدید کرده است.»
رولف اشتاینینگر: جنگ بزرگ ۱۹۱۴-۱۹۱۸ در ۹۲ فصل (انتشارات لاو ۲۰۱۶)
Rolf Steininger: Der große Krieg 1914 – 1918 in 92 Kapiteln (Lau Verlag 2016).
۱۷۴. در روزنامههای بریتانیایی آلمانیها، اتریشیها و ترکها به عنوان هیولاهایی وحشی به تصویر کشیده شده و در نتیجه از خانوادهی بشری طرد شدند. به عنوان مثال در 27 آگوست 1914 روزنامهی لندنی تایمز نقل قولی از یک شاهد عینی منتشر کرد که ادعا میکرد به چشم دیده است که «چگونه سربازان آلمانی دستان نوزادی را که به دامان مادرش چنگ زده بود قطع کردند». پنج روز بعد تایمز مدعی شد: «آنها دستهای پسر کوچک را بریدند تا فرانسه دیگر سرباز نداشته باشد.»
ولفگانگ افنبرگر و ویلی ویمر: بازگشت قماربازان (انتشارات تسایتگایست ۲۰۱۴)، ص.۳۴۲
Wolfgang Effenberger und Willy Wimmer: Wiederkehr der Hasardeure (Verlag Zeitgeist 2014), S.342.
۱۷۵. یکی از پوسترهای سیپیآی آلمان را به شکل گوریلی رم کرده با پیکلهاوبهای بر سر و دندانهای نیش بزرگ در حال ربودن دخترکی باکره و بیدفاع نشان میداد. در پای این تصویر نوشته شده بود «این عیاش دیوانه را نابود کنید!»، همراه با این پیام که در ارتش ایالات متحده ثبت نام کنید.
آندرئاس التر: جنگفروشان. تاریخ پروپاگاندای ایالات متحده از ۱۹۱۷ تا ۲۰۰۵ (زورکامپ ۲۰۰۵)، ص.۳۰
Andreas Elter: Die Kriegsverkäufer. Geschichte der US-Propaganda 1917 – 2005 (Suhrkamp 2005), S. 30.
۱۷۶. روزنامه نگاران آمریکایی که به مخالفت با جنگ برمیآمدند بدنام میشدند. آندرئاس التر روزنامهنگار آلمانی مینویسد: «اگر روزنامه نگاری از جنگ در گزارش خود چهرهای منفی ارائه میداد، طولی نمیکشید که پاسخش از سوی سیپیآی داده میشد. چنین روزنامه نگاری را در انظار عمومی به عنوان ننگ جامعه و خائن به میهن انگشت نما میکردند.»
آندرئاس التر: جنگفروشان (زورکامپ ۲۰۰۵)، ص.۳۹
Andreas Elter: Die Kriegsverkäufer (Suhrkamp 2005), S. 39.
۱۷۷. رولف اشتاینینگر، مورخ آلمانی و استاد اسبق دانشگاه اینسبروک مینویسد: «شهروندان آلمانی تبار را اغلب با قیر و پر پوشانده، آنها را به همان وضع در ملأ عام در پارکها به زنجیر کشیده و وادار میکردند شعار ٬تو هل وید دِ کایزر٬ (قیصر برود به جهنم) داده و پرچم ایالات متحده را ببوسند.» در این فضای ملتهب کار حتی به لینچ کردن نیز کشید. در ایلینوی روبرت پراگر آلمانی تبار به گمان آن که جاسوس است به دار آویخته شد و عاملان تبرئه شدند.
رولف اشتاینینگر: جنگ بزرگ ۱۹۱۴-۱۹۱۸ در ۹۲ فصل (انتشارات لاو ۲۰۱۶)، فصل ۴۷
Rolf Steininger: Der große Krieg 1914 – 1918 in 92 Kapiteln (Lau Verlag 2016), Kapitel 47.
۱۷۸. بر اساس قانون ضد جاسوسی، که نه فقط جاسوسان، بلکه همچنین صلحطلبان را نیز هدف گرفته بود و یکی از سرکوبگرانهترین قوانین در طول تاریخ ایالات متحده به شمار میرود «ایراد هرگونه سخنرانی که عزم جنگ را تضعیف کند ممنوع است. هرگونه اظهار نظری که منجر به زیر سؤال رفتن وفاداری به نیروهای حاضر در جنگ باشد نیز جرم تلقی میشود. مجازات جرایم فوق باید حداقل 10۰۰۰ دلار جریمه و/یا حبس به مدت نه بیشتر از ۲۰ سال باشد.» اینگونه مخالفان جنگ به شدت مرعوب شده و به حاشیه رانده شدند. این قانون محدودیتهای گستردهای بر آزادی بیان و آزادی عقیده ایجاد کرد و در نتیجه نقض فاحش اولین متمم قانون اساسی آمریکا بود که: «کنگره نباید قانونی را به تصویب برساند که آزادی مطبوعات و آزادی بیان را محدود سازد.»
آندرئاس التر: جنگفروشان (زورکامپ ۲۰۰۵)، ص.۵۱
Andreas Elter: Die Kriegsverkäufer (Suhrkamp 2005), S. 51.
۱۷۹. علیرغم تصویب این قانون، سوسیالیست شجاع آمریکایی یوجین دبز در 16 ژوئن 1918 در شهر کانتون ایالت اوهایو علیه جنگ جهانی اول سخنرانی کرد. دبز در این سخنرانی گفت: «کشورگشایی و غارت در طول تاریخ دلیل اصلی جنگها بودهاند و این ذات جنگ است. همیشه این طبقهی حاکم بوده که اعلان جنگ کرده. و همیشه این طبقهی زیردستان بوده که در نبردها جنگیده است.» دبز برای مستمعین خویش توضیح داد که جنگ در راستای منافع طبقهی کارگر نیست. «برای قشر مرفه حاکم چیزهای بسیاری برای به دست آوردن وجود دارد و هیچ چیز که از دست بدهند، در حالی که قشر ضعیف چیزی برای به دست آوردن ندارد ولی میتواند همه چیز را از دست بدهد، بهخصوص جانش را.» پس چرا مردمی که در جنگها شرکت میکنند اجازه ندارند دربارهی اینکه چه زمانی اعلان جنگ بشود رأی و نظر بدهند؟ «شما جان خود را به خطر میاندازید! پس بدون شک این شمایید، بیش از هر کس دیگری، که حق تصمیمگیری دربارهی سؤال مهم جنگ یا صلح دارید.» این را دبز در میان تشویق شنوندگان گفت و خواهان یک همهپرسی شد که البته صورت نگرفت.
الکس بارنت: کلماتی که آمریکا را دگرگون ساختند: سخنرانیهای بزرگی که الهامبخش شدند، به چالش کشیدند، شفا دادند و روشنگری کردند (رومن و لیتلفیلد ۲۰۰۶)، ص.۱۷۴
Alex Barnett: Words That Changed America: Great Speeches That Inspired, Challenged, Healed, And Enlightened (Rowman & Littlefield 2006), S. 174.
۱۸۰. دبز شخصاً دفاع خود را بر عهده گرفت و در دادگاه اظهار کرد: «عالیجنابان، سالها پیش خویشاوندی خود با همهی موجودات زنده را دریافتم و به این نتیجه رسیدم که من ذرهای برتری بر پستترین بشر روی زمین ندارم. آن زمان گفتم و امروز نیز میگویم که مادامی که قشر ضعیف و فرودستی وجود داشته باشد، من به آن تعلق دارم؛ مادامی که عنصری جنایتکارانه وجود داشته باشد، من نیز در آن سهیم هستم؛ مادامی که انسانی در زندان باشد، من آزاد نیستم.» اما این سخنان قاضی را قانع نکرد. دبز، فعال صلح، به ده سال زندان محکوم شد و از آوریل 1919 دوران محکومیتش در زندان فدرال آتلانتا، ایالت جورجیا، آغاز شد. در دسامبر ۱921 پس از آنکه رئیس جمهور وارن هاردینگ باقی ماندهی دوران محکومیتش را عفو کرد، دبز پیش از موعد آزاد شد.
اولیور استون و پیتر کوزنیک: تاریخ نانوشتهی آمریکا (اولشتاین ۲۰۱۶)، ص.۲۴
Oliver Stone und Peter Kuznick: Amerikas ungeschriebene Geschichte (Ullstein 2016), S. 24.
۱۸۱. دریابد بریتانیایی جان جلیکو، فرماندهی گرند فلیت (ناوگان عظیم محافظ آبهای سرزمینی بریتانیا) به همکار آمریکایی خود دریابد ویلیام سیمز گفت: «محال است بتوانیم به جنگ ادامه بدهیم اگر تلفات اینگونه سنگین باشند. آلمانیها پیروز خواهند شد اگر نتوانیم این تلفات را متوقف کنیم – آن هم به زودی.»
رولف اشتاینینگر: جنگ بزرگ ۱۹۱۴-۱۹۱۸ در ۹۲ فصل (انتشارات لاو ۲۰۱۶)، فصل ۴۸
Rolf Steininger: Der große Krieg 1914 – 1918 in 92 Kapiteln (Lau Verlag 2016), Kapitel 48.
۱۸۲. آلمان سوگوار دو میلیون سرباز کشته شده بود، اتریش–مجارستان بیش از یک میلیون. مجموعاً در اروپا حدود ده میلیون سرباز و هشت تا ده میلیون غیرنظامی جان باختند، گروه دوم اغلب در نتیجهی بیماری یا قحطی، و به این ترتیب رقم کل کشته شدگان جنگ جهانی اول تقریباً ۲۰ میلیون انسان شد.
اولیور استون و پیتر کوزنیک: تاریخ نانوشتهی آمریکا (اولشتاین ۲۰۱۶)، ص.۲۵
Oliver Stone und Peter Kuznick: Amerikas ungeschriebene Geschichte (Ullstein 2016), S. 25.
۱۸۳. توماس لامونت، کارمند ارشد بانک آمریکایی جی.پی. مورگان شخصا در مذاکرات ورسای شرکت کرده و ترتیبی داد که پرداخت غرامت به بریتانیای کبیر و فرانسه این دو کشور را قادر به بازپرداخت مبالغ کلانی سازد که در دوران جنگ از سوداگران مرگ در ایالات متحده دریافت کرده بودند. آلمان باید علاوه بر این تمامی مستعمراتش و ده درصد قلمرو خود را نیز تسلیم میکرد، که در نتیجه میلیونها شهروند آلمانی خود را ناگهان بیرون از مرزهای کشور آب رفتهشان مییافتند.
اولیور استون و پیتر کوزنیک: تاریخ نانوشتهی آمریکا (اولشتاین ۲۰۱۶)، ص.۳۱
Oliver Stone und Peter Kuznick: Amerikas ungeschriebene Geschichte (Ullstein 2016), S. 31.
۱۸۴. گرد شولتزه-رونهوف، سرلشکر بوندسور آلمان معتقد است بدون دخالت ایالات متحده در جنگ جهانی اول «کار نه به ورسای، نه به ناسیونال سوسیالیسم، نه به صدراعظمی هیتلر، نه به جنگ جهانی دوم نمیکشید.»
گرد شولتسه-رونهوف: ۱۹۳۹. جنگی که پدران بسیار داشت (انتشارات لاو ۲۰۱۸)، ص.۶۵۸
Gerd Schultze-Rhonhof: 1939. Der Krieg, der viele Väter hatte (Lau Verlag 2018), S. 658.
۱۸۵. ابرهاردکولب، مورخ آلمانی و مدرس اسبق دانشگاه کلن نیز میگوید: «ورسای به ترامای بزرگ اصلی آلمانیها بدل شد». هم احزاب چپ و هم احزاب راست این «دیکتاتفریدن» (صلح تحمیلی)، منظور معاهدهی ورسای، را مردود میدانستند. چنان که کولب مینویسد: «در هیچ مسألهای احزاب و اردوهای متشتت سیاسی چنان همنظر نبودند که در محکوم کردن معاهدهی صلح، که باید گفت بیش از همه بند تقصیر جنگ خونها را به جوش میآورد و تقریباً یکصدا رد میشد.»
ابرهارد کولب: صلح ورسای (تسه.ها.بِک ۲۰۰۵)، ص.۹۱
Eberhard Kolb: Der Frieden von Versailles (C. H. Beck 2005), S. 91.
۱۸۶. در سال ۲۰۱۰ آلمان بنا بر گزارش دی تسایت «آخرین قسط بدهیهای جنگیاش» را پرداخت. در روز اتحاد دوبارهی آلمان آخرین قسط ۲۰۰ میلیون یورویی واریز شد. دی تسایت برای خوانندگانش توضیح داد که نهادن بار مسئولیت بر گردهی امپراتوری آلمان در نتیجهی معاهدات ورسای «فاکتوری تسهیل کننده برای قبضهی قدرت از سوی هیتلر» بود. و ابرهارد کولب مورخ میافزاید: «مبالغ هنگفتی در قالب پول یا کالا از سوی آلمان به عنوان ٬جبران خسارات٬ پرداخت شدند.»
غرامتها: آلمان آخرین بدهی خود از جنگ جهانی اول را تسویه میکند. دی تسایت، ۱ اکتبر ۲۰۱۰. همچنین: ابرهارد کولب: صلح ورسای (تسه.ها.بِک ۲۰۰۵)، ص.۱۰۰
Reparationen: Deutschland begleicht letzte Schulden aus Erstem Weltkrieg. Die Zeit, 1. Oktober 2010. Sowie: Eberhard Kolb: Der Frieden von Versailles (C. H. Beck 2005), S. 100.